سایت شخصی محمّد ابراهیم باغبان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ MEBAGHBAN . IR ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایت شخصی محمّد ابراهیم باغبان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ MEBAGHBAN . IR ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایت شخصی محمّد ابراهیم باغبان
خوش آمدید
اینستاگرام :
https://www.instagram.com/MEBAGHBAN
آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب

حالا که روزهائی از داستان قمه خوردن و مجروحیت و شهادت دو طلبه مظلوم سپری شده واکنش ها ، پی در پی می آید . اظهار نگرانی هائی چه از سوی حوزویون ، چه مردم و چه رسانه ها . اما در این میان از همه عجیب تر نگرانی برخی از عزیزان است که سال هاست دوستان سیاسی شان غرق در اشرافی گری ، خوره ای به جان مسلک و مرام امام شده اند . نمی دانم این سال های متمادی ما خواب بوده ایم یا ایشان . اصلا باید خدمت شان عارض شویم که اشتباه به عرض تان رسانده اند .

ما که قمه نخورده ایم ؛

ما در آب های پشت سد لتیان خفه شدیم

ما در تعطیلات عید که با بچه ها - به همراه عمه بچه ها و ایضا مادر بزرگ شان که در خانه تنها بود - با هلی کوپتر به کیش می رفتیم دچار سقوط شدیم

ما وقتی پسرمان را جهت ادامه تحصیل و سرکشی به واحد ها ، به کشور دوست و برادر « أ َنگَلستان » فرستادیم ، اگر چه ماهیانه چند میلیونی پول تو جیبی برایش می فرستادیم اما از داغ فراقش جان به لب شدیم

ما قبل از اینکه از خانه چند میلیاردی شمال شهر ، برای رقابت بر سر ریاست به میتینگ سیاسی برسیم در حوض رنگ ریش مان هل خوردیم و پا در هوا شدیم ( خدا چه بر سر این محافظ ها بیاورد که وقتی باید جان شان را ارزانی ما کنند که گرد یتیمی بر سر نازدانه هایمان ننشیند پیدایشان نیست . اصلا ما نباید یکی دو روز در هفته را هماهنگ می کردیم که استخر قصر را  برایمان خالی کنند که تنهایی به آنجا برویم . عاقبت همین کار دست مان داد )

ما که قمه نخورده ایم ؛

ما وقتی که در اتاق پرو ، لبّاده را با رنگ ریش مان ست میکردیم از یقه تنگش خفه شدیم

ما وقتی که شهرام جزایری از شرکت تجاری اش سیصد میلیون دانه خرما در دهان مان گذاشت قندمان بالا زد و دچار سکته شدیم

ما وقتی خواستیم عمامه سفید را با خواهر اروپائی مان پیوند دهیم و در کف صحن مجلس - برای رسیدن به رأس امور - سلفی بگیریم فلش دوربین آتش مان زد و جزغاله شدیم

ما اصلا در حرم اجباری امام به زیر آوار کتیبه های سنگینش رفتیم و له شدیم

خدا رحمت کند امام را ؛ یاد دیوارهای گلی جمارانش بخیر ؛ حالا همین آینه کاری های حرم اجباری امام کمرمان را شقه شقه کرده و نور لوسترهایش چشم مان را کور

راستی آقائی را دیدم که وقت رفتن به حرم امام با خود زیلوی مندرسی از بیت می برد ، می گفت نشستن روی این فرش ها قدمم را سست می کند ؛ نمی دانم این آقا تالارهای تو در توی ِ مملوّ ِ از مبل های سلطنتی پشت حرم را دیده است یا نه ؟!

مبل های سلطنتی حس عجیبی دارد ؛ وقتی به رویش بنشینیم خود به خود حس توطئه علیه انقلاب و ولایت فقیه به ما دست می دهد ...

خلاصه اینکه « ما  قمه نخورده ایم » این ها ما را کشته است .

ما الان فقط به چند نخ زیلوی بیت رهبری وصل ایم که اگر همین هم نباشد همه با هم به ته چاه سقوط کرده ایم .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">