موکب مظلومین افغانستان و غریبان پاکستان
شب جمعه
بی رمق از دو سه روز پیاده روی و سفر چند روزه
در خیابانی نزدیک بین الحرمین کنار موکب ها
یکی دو نفرمان نشسته و دو نفر هم بدون جا ایستاده
با همان کوله پشتی خالی و سبک روزهای اول که حالا برای تن خسته مان حکم بار سنگین داشت
سریعتر آمده بودیم که زیارت شب جمعه اربعین را هم درک کنیم
در به در موکبی برای استراحت ؛ که حال گشتن هم نداشتیم
موکب داشتیم ولی راه دورش رای مان را عوض کرد . پای درد و تاول زده و خیابان های شلوغ شب جمعه و شب اربعین کربلا ، مسافت را چندبرار می کرد ؛ آنهم با همان کوله پشتی . دنبال موکبی در همین نزدیکی ها بودیم .
افغانی میانسالی که گرد پیری رنگ و بوی جوانیش را مخفی می کرد با چهره ای خسته از سفر چند روزه و پیاده روی که جور چند زن و مرد افغانی دیگر هم بر دوش داشت ؛ به خیال این که حتما دوسه روحانی می توانند حلّال مشکلاتش شوند با لهجه شیرینش پرسید :