آیا بین حقیقت گرائی و مصلحت گرائی تضادی وجود دارد؟
از جمله مسائل نظری ای که در عملکرد هر انسانی - علی الخصوص آنکه مسئولیتی بر عهده دارد - نقش بسزائی ایفاء می کند این است که آیا طریقه صحیح عمل کردن ، گرایش به حق و حقیقت است - هر چند که رسیدن به این حقیقت سخت و به همراه تلخی باشد - یا اینکه مصلحت اندیشی و عمل بر طبق مصالح راه درست است و همیشه باید در کارها بر اساس لطائف الحیل و سنجش همه جوانب اقدام کرد؟
این مسئله ای است که گاها از سوی افراد مختلف مطرح می شود و بعضا هم به این نظر گرایش پیدا می شود که به هیچ وجه نباید حقائق را به پای مصالح از بین برد و بر اساس همین تفکر است که مطرح می شود که مثلا فلان مسئول بلند پایه کشوری خیلی از اوقات درتصمیم گیریها و تدابیرش مصلحت سنجی می کند و از اینکه بخواهد بر اساس طریقه حق عمل کند دچار ترس می شود اما فلان شخصی که قبلا به جای ایشان بود هیچ وقت از بیان حقائق ترس و واهمه ای نداشت و هر آنچه که حقیقت بود را بدون در نظر گرفتن اندکی مصلحت اندیشی ، بیان می کرد و به آن جامه عمل می پوشاند؟!
شاید تمایل به تنافی حقیقت و مصلحت و مذموم انگاشتن مصلحت گرائی مغالطه ای بیش نباشد که خیلی ها ندانسته دچار آن شده اند و یا به خاطر اشتباه در معانی الفاظ به سمت چنین اشتباهی رفته اند ؛ به اصطلاح علمی اش دچار مغالطه اشتراک لفظی شده اند.
اما نظر درست آن است که نه تنها هیچ گونه تنشی بین عمل بر اساس مقتضای حقیقت و عمل بر طبق مؤدّای مصلحت وجود ندارد بلکه این دو اصطلاح با یکدیگر رابطه تنگاتنگی دارند و در واقع بهترین راه رسیدن به حقیقت همان عمل کردن بر اساس سنجش مصالح و جوانب کار است و این طریق است که هر چه بیشتر ما را در نیل به هدف کمک می کند و از حواشی و تبعات کمتری برخوردار است.
در همین راستا حضرت آقا در کلامی راهگشا می فرمایند که :
« این تقابل حقیقت و مصلحت جزو آن حرفهاى محکم نیست. خود مصلحت هم یکى از حقائق است. اینجور نیست که هرچه اسم مصلحت رویش بود، این یک چیز منفى اى باشد. بعضى اینجور خیال مى کنند: آقا مصلحت اندیشى مى کنید؟ خوب، بله، گاهى انسان مصلحت اندیشى مى کند. خود مصلحت اندیشى یکى از حقائقى است که باید به آن توجه داشت؛ این جزو مسلّمات و واضحات اسلام است. البته این مسئله حالا جاى بحث و شکافتنش نیست، اما جزو مسلّمات است. صلاح نیست گاهى اوقات انسان یک چیزى را علنى کند. فرض کنید یک نقطه ى اشکال کوچکى هست، این را ده برابر بزرگش کنند، مایه ى ناامیدى و مایه ى سیاه نمائى و اینها قرار بدهند؛ چه لزومى دارد؟ خوب، انسان این را به شکل دیگرى حل مى کند. بنابراین موضع نگرفتن علنى، ناشى از این علل منطقى و معقول است. » (1)
هر چند که با اندک تأملی در وقایع تاریخی دین مبین اسلام ، صحت این مطلب برای هر انسان اهل دقتی روشن می شود و به تعبیر حضرت آقا این نظریه جزو مسلّمات و واضحات اسلام است اما برای تبیین بیشتر این مطلب به دو قضیه تاریخی اشاره می شود که مستقیما بیانگر مصلحت گرائی پیامبر مکرم و اهل بیت طاهرینش صلوات الله علیهم می باشد :
1- در صدر اسلام که تازه پیامبر گرامی اسلام شروع به تبیین احکام دین کرده بودند یکی از معضلات پیش رو ، ابتلای تعداد قابل توجهی از اعراب تازه مسلمان ، به عمل شرب خمر و شراب خواری علنی بود که خدای عزّ و جلّ و پیامبر مکرمش را بر این داشت که مستقیما حکم حقیقی حرمت شرب خمر را بیان نکنند و بلکه در طی چهار مرحله و با تدابیر حکیمانه ای و بر اساس مصلحت اندیشی ، جامعه تازه مسلمان را به سمتی سوق دهند که آمادگی لازم را برای پذیرش حرمت این عمل کسب کند
در اولین مرحله با نزول آیه ای (2) به مسلمانان اعلام شد که تهیه شراب از خرما و انگور ، نمونه ای از رزق حسن نیست و با آن منافات دارد و رزق حسن این است که از این دو محصول به همین صورت طبیعی خودش استفاده شود
پس از اینکه از طریق اجرای مرحله اول ذهن ها آمادگی اندکی را کسب نمود با نزول آیه ای دیگر (3) بیان شد که هر چند ممکن است که در شراب وقمار استفاده جزئی مادی وجود داشته باشد اما ضرر و معایب آن دو بیشتر از نفع اندکشان می باشد
اما در مر حله سوم که با مصلحت سنجی حکیمانه خداوند ، شرایط بهتری فراهم شده بود استفاده از مسکرات برای شرایط خاصی ممنوع گردید و آیه ای که در این مرحله نازل شد (4) بیان داشت که هرگز در حالت مستی نماز نخوانید که تأثیر این آیه به حدی بود که عده ای برای همیشه شراب خواری را کنار گذاشتند و دیدند که نمازهای پنج گانه دیگر فرصت و ارزشی برای استفاده از این مایع باقی نمی گذارد.
باوجود آیه مرحله سه ، اما عده ای از مسلمانان همچون خلیفه دوم (5) که تا آنروز شراب خواری می کردند هنوز دچار تردید بودند که با نزول آیه مرحله چهارم (6) ، این حکم الهی بصورت قطعی بیان شد و خداوند همگان را به ترک شرب خمر و حرام دانستن آن مأمور کرد و بدین صورت حقیقتی همچون حرمت شرب خمر از طریق بهترین راه آن که عمل بر طبق مصالح بود بیان گردید.
2- بعد از رحلت پیامبر ، وقتی که امیر المؤمنین دید که حقیقت رکین و اساسی ای مثل ولایت دچار انحراف شده و از مسیر اصلی خود خارج شده است دو راه را پیش روی خود دید که یا برای رسیدن به این حقیقت بپاخیزد و مستقیما طلب راه حق و حقیقت کند و یا بخاطر حفظ مصالح و منافع آن زمان جامعه اسلامی صبر کند و فعلا در مقابل این انحرافِ از حقیقت ، سکوت نسبی را اختیار کند که علی القاعده حضرت راه دوم را اختیار کردند و خود در تبیین این انتخاب چنین فرموده اند که :
« در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکى ای که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى نگریستم که میراث مرا به غارت مى برند!.» (7)
علاوه بر این دونمونه واضح تاریخی ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که یکی از اصول اولیه مبنائی فقه پویای مذهب حقّه تشیع ، این قاعده است که « احکام تابع مصالح و مفاسد است » و اگر به عنوان مثال گناه دروغ که سرتاسر آن مفسده و معصیت است در جائی صاحب مصالحی شد و مصلحت ایجاب کرد که برای رسیدن به هدف حقّی ، از دروغ استفاده کنیم این گناه بزرگ جایز می شود و ارتکاب آن بلامانع
( البته توضیح این قاعده باید در یک فضای کاملا تخصصی صورت گیرد و بکار گیری آن نیازمند اظهار نظر فقهای اهل فن می باشد )
اما ناگفته نباید بماند که مصلحت گرائی هم بصورت مطلق مطلوب نیست و باید برای آن حدی قائل شد و در آنجائی که مصالح و منافع شخصی و گروهی مورد لحاظ قرار گرفته شد دیگر این نوع قصد و غرض ، طریق صحیحی نیست و این نوع از مصلحت گرائی با حقیقت در تضاد است و البته شاید بهتر این باشد که این عمل قبیح را تحت عنوان مصلحت سنجی قرار ندهیم و از آن با عنوان منفعت طلبی تعبیر کنیم و چنین اسمی را برای آن برگزینیم ، حضرت آقا در جای دیگری می فرمایند :
« بعضى خیال مى کنند که «مصلحت» در مقابل «حقیقت» است؛ در صورتى که مصلحت هم یک حقیقت است؛ کما اینکه حقیقت هم مصلحت است. اصلًا حقیقت و مصلحت از هم جدا نیستند. مصالحِ پندارى و شخصى است که بد است. وقتى مصلحت شخصى نیست، وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ کشور است، این مى شود یک امر مقدّس، یک امر خوب، یک چیز عزیز؛ چرا ما باید از آن فرار کنیم؟ لذا من این را واقعاً مصلحت نمى دانم.» (8)
حال پس از تشریح مختصر این مطلب ، خواننده محترم خود می تواند این جمله منقول از مرحوم دکتر علی شریعتی را به عنوان مثال تحلیل کرده و میزان صحّت و سقم آن را مورد بررسی قرار دهد :
« خدایا ، مرا از این فاجعه پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است وقاحتش از یاد رفته و بیماری ای شده است که از فرط عمومیتش هر آنکه از آن سالم مانده بیمار می نماید ، مصون دار تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم... »
(1)بیانات سال1388در دیدار دانشجویان و نخبگان علمى
(2)سوره نحل / آیه 67
(3)سوره بقره / آیه 219
(4)سوره نساء / آیه 44
(5)کتاب فروغ ابدیت آیه الله جعفر سبحانی ج 2 ص 102
(6)سوره مائده / آیه 90
(7)نهج البلاغه خطبه 3 ( شقشقیه )
(8)بیانات سال1377در جلسه ى پرسش و پاسخ با مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویى
سلام بر برادرم حاج ابراهیم
کاش ما هم رفته بودیم حج تا بهمون میگفتن حاج حسن.
خدمتتون عارضم که متن مطلبتون بسیار جدی و خالی از آرایه های ادبی ست که باعث جذابیت و شیرینی مطلب میشه
البته این شیوه هم نوعی پر طرفدار و رایج است که به نوشته علمی یا مقاله ای معروفه.
دیگر ایراد مطلب طویل بودن اونه که البته گه گاه به ضرورت و اهمیت مطلب، از آن گریزی نیست.
در مورد فحوای مطلب هم باس بگم که صحبتهای دکتر شریعتی رو با اوردن یه مصداق نمیتوان سنجید. خاصیت زبان و ادبیات شریعتی به نحویست که گاه بدون توجه به مطالب گذشته او، برداشتی خلاف نظرش، انتقال میابد.
برای درک صحیح نظرات و عقاید شریعتی باید مجموع سخنان و البته شخصیت او را در نظر گرفت
به عنوان مثال شریعتی در جایی دیگر در این باره میگه:" هیچ مصلحتی به اندازه خود حقیقت مصلحت نیست" که از این جمله میشه همون بیان رهبری مبنی بر عدم جدایی مصلحت و حقیقت رو برداشت کرد.
شریعتی در جمله آورده شده در انتهای مطلب به افرادی میتازد که در دوران پهلوی از ترس جان خود، به تایید حقیقت، به مبارزه نمیخاستند و برای توجیح ترس خود میگفتند: در نبود نیرو و امکانات، مبارزه مصلحت نیست. و خود را در پس شرع پنهان میکنند.
یاعلی